افزایش رشد مو انواع دسر ساده و خوشمزه چاقی صورت رژیم لاغری دکتر کرمانی

ترک اعتیاد فوری

.همانطور که با یه دسته گل بزرگ توی دستم، شانه به شانه داداشم و همراهی پدر و مادر مهربانم به سمت آسانسور قدم برمی داشتم یه نگاه به گل های رز قرمزی انداختم که بین برگ های سبز به زیبایی چیده شده بوده و هر گلبرگ نشانه ای از عشق من به نازنین بود. وقتی یه نیم نگاهی به چهره شکسته ولی شاد پدر و مادرم انداختم و تمام وجودم رو شرم و خوشحالی گرفت. شرم، بخاطر اعتیادی که خانواده مو پیر کرد و خوشحالی به خاطر جایی که هم اکنون ایستاده ام و باعث سربلندی شون شدم.

.حدود ۱۵ سال پیش وقتی با تلاش زیاد و درس خوندن های شبانه روزی در مقطع کارشناسی ارشد قبول شدم از رضایت خانواده ام بیشتر از قبولی ام خوشحال شدم. شروع درس و دانشگاه در مقطع ارشد، توی شهرستان و دوری از خانواده برام کمی دلتنگی به همراه داشت که با درس خوندن بیشتر به مشکلات غلبه کردم و سه ترم رو به پایان رسوندم و زمزمه های شرکت در مقطع دکترا بین دانشجویان شنیده می شد.

ترک اعتیاد

.آشنایی با مریم (هم کلاسی ام) و درس خوندن های شبانه روزی مون و انجام دادن کارهای پایان نامه ها مون، ما رو هر روز بیشتر از قبل به هم نزدیک تر می کرد. به اندازه ای که وقتی از احساس و علاقه ام بهش گفتم. با یه لبخند شیرین، جواب بله رو ازش گرفتم. خانواده ام بدون هیچ مخالفتی، موافت خودشونو اعلام کردن و با چند جلسه آشنایی، نامزدی ما رسما شروع شد.

.با قبولی در مقطع دکترا و شروع کار در شرکت مهندسی معتبر، مقدمات شروع زندگی مشترک رو انجام می دادیم که خیلی ناگهانی مریم به یک بیماری ناشناخته مبتلا شد و در کمتر از چند ماه، عشق زندگیمو از دست دادم. مرگ ناگهانی مریم و و چهره لاغر و رنگ پریده اش در روزهای آخر عمرش، از جلوی چشمم پاک نمی شد و هیچ کس و هیچ چیزی من رو آروم نمی کرد.

.افسردگی گرفته و از دانشگاه مرخصی گرفتم و خودم رو توی خونه حبس کردم. هر لحظه توی گوشی میچرخیدم تا گذر زمان برام سخت نباشه، که با کسی آشنا شدم و برای افسردگی و بهتر شدن حالم بهم قرص معرفی کرد. با خوردن قرص ها کمی حالم بهتر شد و چون خوب شدن حالم رو بخاطر قرص ها می دونستم به دوست مجازی ام نزدیک تر شدم و ایشون بهم داروهای دیگه رو معرفی کرد.

.وابستگی به قرص و دارو به مرور زمان من رو از هم چیز دور کرد، حتی به ندرت سر قبر مریم می رفتم (جایی که توی اون یک سال بیشترین آرامش رو بهم می داد و با گریه و حرف زدن با عشقم دردم رو کمی تسکین می داد). زندگی برام شده بود مصرف قرص و دارو و چون کمی تمرکزم برای خونده درس و کلاس و تحقیقات بهتر شده بود با ولع بیشتر وبدون داشتن هیچ احساس خطری، هر روز قرص های بیشتری می خوردم.

.با رفتن به شرکت و بیشتر کار کردن، به غم از دست دادن مریم کمتر فکر می کردم و خانواده و دوستان که تغییر رفتارهای من رو می دیدن، خوشحال از اینکه حالم بهتر شده من رو تشویق به رفتن به محل کار و دانشگاه می کردند ولی غافل از اینکه انرژی کاذب من بخاطر مصرف قرص بوده و با مصرف نکردنش آنقدر کلافه می شدم که امکان داشت به خودم آسیب بزنم.

.توی شرکت افراد زیادی مشغول به کار بودن که تقریبا مدیریت همه با من بود و کار روی پروژه های حساس و مهم باید با نظارت مستقیم من صورت می گرفت. من از شرایط فعلی ام راضی بودم و کارها خوب پیش می رفت. تا اینکه یک روز که برای چکاپ سالانه و دادن مدارک برای ثبت شرکت، به آزمایشگاه رفتم و در حین ناباوری به من گفتند که تست من مثبت است. شوک مثبت بودن تست من آنقدر سنگین بود که برای چند لحظه من رو به زمین میخکوب کرد. فقط چون آزمایشگاه برای یکی از دوستانم بود جواب رو معدوم کردن و برام مهلت گرفتند.

.با ناباوری هر چه تمام به شرکت رفتم و تمام قرص ها رو برداشتم و واسه آزمایش، پیش دوستم که پزشک بود بردم. بعد از چند روز جوابی که بهم دان برام خیلی عجیب بود. گفتند داروهای مصرفی من مخلوطی از مواد مخدره که در پوشش قرص، پنهان شده و من رو درگیر کرد. احساس اینکه حالا من یک معتاد هستم غیر قابل باور بود و تا یکماه منکر همه چیز شدم و با قطع قرص ها، مجدد تمام آشفتگی ۲ سال قبل (بعد از مرگ نامزدم) به سراغم آمد ولی این دفعه، عذاب کلمه اعتیاد هم بهش اضافه شد.

.خانواده ام خیلی سریع متوجه شده و دست به کار شدند. از هر جایی که می شد اطلاعات می گرفتند تا بتونند بهم کمک کنند و درمان های مختلف رو پیشنهاد می کردند. ولی من هنوز نپذیرفته بودم که اعتیاد دارم و با داروها و مسکن های دیگه خودم رو آروم می کردم.

.یکی از دوستانم پیشنهاد کمپ رو بهم داد. کلمه کمپ و رفتن بین عده ای مصرف کننده مواد من رو به اوج عصبانیت رسوند. خانواده بهم گفتند توی خونه بخوابم و ترک کنم ولی از اینکه جلوی چشم خانواده درد بکشم و پسری که تا دیروز آقای دکتر صداش می کردند، امروز به اسم معتاد شناخته شده بود آنقدر برام عذاب آور بود که شرم داشتم در موردش با خانواده هم کلام بشم. همانطور پیشنهادهای مختلف بهم داده میشد.

ترک اعتیاد فوری

.بعد از چند هفته کلافگی، همانطور که جسته و گریخته به شرکت می رفتم و با بی حوصلگی به پروژه ها نظارت می کردم (البته توی این مدت بیشتر کارهای شرکت رو به خانم امینی که از دانشجویان ارشد و داشنجویان خودم بود سپرده بودم و انصافا ایشون با پشتکار و تعهد کاری که داشتند به همه امور مسلط بودن و خیالم از بابت شرکت راحت بود) تا مشکلی پیش نیاد و غیبت از شرکت برای همکاران و نیروهام سوال برانگیز نشه.

.با ورود به اتاق کارم خانم امینی مثل همیشه برای دادن گزارشات وارد شدن و موقع خارج شدن از اتاق به من گفتند: ببخشید استاد یه سوال از شما داشتم. میشه بدون هیچ مقدمه و خیلی واضح بپرسم؟ گفتم بفرمایید. خانم امینی بدون هیچ مقدمه ای پرسید: ببخشید استاد مشکلی جدیدی که براتون پیش اومده و اینقدر حال شما رو بد کرده مربوط به اعتیاد میشه؟ شنیدن کلمه اعتیاد از دهان خانم امینی دنیای من رو خراب کرد. خانم امینی سریع گفت نمی خواستم اینقدر صریح سوال کنم ولی استاد توی این موارد هیچ چیز بهتر از رک بودن نیست. و توضیح داد که چند سال پیش دختر خاله اش به خاطر مشکلات درگیر مواد مخدر شده و حالا با یک درمان خوب مدتیه خوب شد.

.در مورد بستری شدن در یک اقامتگاه و ترک اعتیاد فوری چند روزه صحبت کرد. سوال کردم مگه امکان داره چند روزه ترک انجام بشه. ایشون سریع گوشی رو باز کرد و با جستجو درگوگل و باز کردن سایت آژانس سمزدا و ترک اعتیاد فوری کلی مطلب علمی و قابل قبول در مورد ترک فوری به من نشون داد. گوشی شو گرفتم و تقریبا یک ساعتی مطالب رو خوندم و تقریبا متقاعد شدم. با لبخندی که خانم امینی به لب داشت و در مورد حال خوب دختر خاله اش می گفت، همون روز تصمیم مو گرفتم و با یک تلفن و گرفتن اطلاعاتی از مشاور کلینیک اولین نوبت رو رزرو کردم.

.کارهای شرکت رو به خانم امینی سپردم و با مادرم برای درمان به شهر یزد سفر کردیم. بعد از مشاوره اولیه و معاینات پزشک و توجیح کامل ما در مورد بدون عوارض بودن داروها و درد نداشتن درمان به هتل محل درمان رفته و درمان از همان روز شروع شد. تمام وجودم رو استرس گرفته بود ولی با حضور پرستار و نصب آنژیوکت و کمی صحبت در مورد تجربه کاریش و بیماران قبلی، آروم شدم و به خواب رفتم.

.با ورد پزشک به هتل، درمان با رویه ترک اعتیاد لاکچری رسما شروع شد. مادرم که نگرانی در چهره اش موج می زد با دکتر صحبت کرد تا استرسش کمتر بشه. شب اول شب طلایی درمان بود و پرستار چند نوبت به اتاقم اومد و در معاینات روزانه دکتر و دادن توصیه های لازم به پرستار، روند درمان به آرامی و بدون درد انجام شد. روز دوم اشتهای خوردنم بیشتر شد و مامان برام کباب سفارش داد. با ولع کباب رو خوردم و خوابیدم. روز سوم جهت تکمیل درمان های فکری، پیش مشاور رفتیم. در مورد کنترل وسوسه و مهارت های لازم برای حفظ پاکی صحبت شد.

ترک اعتیاد لاکچری

.روز چهارم با مامان واسه خرید شیرینی و سوغات یزد به بازار معروف یزد رفتیم و برای خانواده و دوستان و همچنین خانم امینی (فرشته نجاتم) با سلیقه مامان ترمه یزدی خریدم. با گردش توی بافت قدیم شهر یزد که اطراف هتل محل اقامت مون بود حال و هوای دلم خیلی بهتر شد و تصمیم گرفتم توی سال های آینده حتما به این شهر مسافرت داشته باشم. روز پنجم ترخیص شدم و پزشک توصیه های لازم رو در مورد داروهای کمکی و داروی نالترکسون (ضد وسوسه) و اینکه هر زمان خواستم و لازم بود میتونم با پزشک و مشاورم تماس بگیرم، دلم رو قرص و محکم کرد و با مامان به شهرم برگشتم.

.بعد از مدتی استراحت توی خونه و مدیریت کار شرکت به صورت آنلاین، به محل کار برگشتم و با دادن آزمایشات مورد نیاز برای مشخص شدن سلامتی و کارهای اداری شرکت، ثبت شرکت رو به پایان رسوندم. با سخت کوشی خانم امینی توی غیبت من، کارهای پروژه به خوبی پیش رفته بود و دغدغه ای برای سفارشات نداشتم و بهبودی و حفظ سلامتیم در اولویت امور زندگیم بود.

.بعد از چند ماه اقدام به ارائه تز دکترام کرده و در مدت یکسال به بعضی از کارهای ناتمام و عقب افتاده ام پایان دادم. با اینکه خانم امینی در ارائه پایان نامه ارشدش بیشترین تلاش رو کرد و من مستقیما علاقه شو به کار طی سال ها کار دیده بود بهترین نمره رو از من دریافت کرد. به مرور زمان احساس علاقه و عشق به خانم امینی در وجودم احساس کرد. ولی به خاطر از دادن مریم (عشق ۵ سال پیشم) ترس از عاشق شدن داشتم.

.با مشاور درمانم در یزد تماس گرفتم و در مورد شرایط ازدواج (بخاطر اعتیاد گذشته) سوالاتی پرسیدم و ایشان گقتند چون خانم امینی از بیماری من اطلاع داشتند و در ازدواج هیچ چیزی بهتر از صداقت نیست و علاقه من به ایشان واقعی است، من رو به مشاوره قبل از ازدواج و راههای کسب خوشبختی و یاد گرفتن مهارت های زندگی و… راهنمایی کردند.

.وقتی در مورد ازدواج با خانواده صحبت کردم، با دیدن برق رضایت و خوشحالی در چهره خانواده، عذاب وجدان این چند سال اذیت شدن ها شون برام کاسته شد. و خیلی رسمی و محترمانه مراحل خواستگاری پیش رفت. خانم امینی از من خواست در مورد بیماری و گذشته ام چیزی به خانواده اش نگم و گفتند همین که خودش میدونه و برای شروع زندگی بهتر، از قبل به مشاوره مراجعه کرده. من رو مطمئن ساخت که در انتخابم اشتباه نکردم.

.حالا توی آسانسور هستیم و با خانواده به طبقه ۶ مجتمع یاس (منزل خانم نازنین امینی) واسه خواستگاری رسمی میریم. بعدها از نازنین خواستم اگه اشکال نداره سرمزار مریم برم ونازنین خیلی منطقی و با لبخند گفت که خودشم تمایل داره من رو همراهی کنه.

.از شمایی که داستان زندگی من رو می خونید می خوام که اگر عزیزی از خانواده درگیر مواد یا داروی غیر مجازی هستند با جستجو در اینترنت و مرور مطالب سایت آژانس سمزدا از مزایا و شرایط یک ترک اعتیاد فوری و بدون درد استفاده کنند و با حفظ شخصیت و وجه اجتماعی بدون هیچ مشکلی به زندگی و جامعه برگردند. ولی بدونید که حفظ پاکی بعد از درمان فقط در دستان خود ماست و کمک خانواده و کادردرمان آژانس سمزدا همیشه قوت قلبی برای ما بوده و هست.

یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *